وقتي هم که آن را بر سر مي گذاشت تا از خانه بيرون برود ، آن قدر آرام قدم بر مي داشت که مبادا کلاه روي سرش جا به شود و بيفتد . در اين حال اگر باد آرامي هم مي وزيد ، زود دست بر سرش مي گذاشت تا يک وقت کلاهش را باد نبرد .
مرد به کلاهش دلخوش بود تا آن که روزی بر اثر حادثه ای آن را از دست داد . رفتن کلاه غمي بر دل او نشاند که تا آخر زندگي فراموش نکرد .
حالا ببینید که چگونه کلاه را از دست داد ؟ بله . روزي در راهي مي رفت . هوا گرم بود . تشنه شد . کنار جوي آبي نشست تا آبي بنوشد و خستگي از تن بيرون کند و دوباره به راهش ادامه دهد . او نشست و بعد از نوشيدن آب ، نگاهی توي جوي انداخت . تا آن وقت عکس خودش و کلاهش را به آن زيبايي توي آب نديده بود . براي آن که بهتر همه چيز را ببيند ، سرش را پايين تر آورد و به آب نزديک تر کرد که يک دفعه کلاه از سرش توي جوي آب افتاد . از اين کار خودش خنده اش گرفت . دست برد تا خيلي آرام کلاه را از آب بگيرد ؛ ولي کلاه تکاني به خود داد و جلوتر رفت .
صاحب کلاه از جا پريد و به دنبال کلاه دويد . حرکت آب هم تندتر شد . حالا هرچه مي گذشت ، کلاه از او دور و دورتر مي شد . مرد دويد و کلاه هم رفت . کلاه کم کم به نزديک رودخانه رسيد . او هرچه زور داشت ، در پاهايش جمع کرد ؛ ولي به کلاه نرسيد که نرسيد .
از خستگي ، کنار رودخانه روي زمين افتاد . وقتي به خودش آمد ، ديگر از پيدا کردن و گرفتن کلاه عزيزش از آب نااميد شد . مدتی کنار رودخانه راه رفت و از چند نفر سراغ کلاهش را گرفت ، ولي هيچ کس کلاه او را نديده بود . دل گرفته و غمگين به خانه برگشت . نمي دانست به مردم که او را با اين کلاه مي شناختند ، چه بگويد . اولين نفر که او را ديد ، از او پرسيد : « کلاه کجاست ؟ » صاحب کلاه گفت : " آب برد ."
مرد گفت : " آب برد ؟ چرا آن را نگرفتي ؟ دلت نسوخت که کلاه به آن قشنگي را آب ببرد ؟ "
چند نفر ديگر هم از او پرسيدند . اين بود که با خودش گفت : « بايد جوابي بدهم که همه دست از سرم بردارند و خيال نکنند من تنبل بودم و نتوانستم مواظب کلاهم باشم . همين شد که وقتي يک نفر ديگر از او پرسيد که کلاه چه شد ، جواب داد : « همان بهتر که کلاه را آب برد . از روز اول هم به سر من گشاد بود. " از آن پس اگر کسي چيزي را از دست بدهد و از به دست آوردن دوباره آن نااميد شود و شروع به بدگويي از آن کند ، می گویند : " کلاه آب برده به سر صاحبش گشاد است ! »
نظرات شما عزیزان: